زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم وای مــن گـر تــو مدارا نکنی با پدرم صبـر کـن ســیر ببــینم رخ بــابـایم را چه کنم سدّ نگاهم شـده اشــک بصــرم قسمت این بود که بـالای سرش بنشینم چشم بگشایم و جـان دادن او را نگرم وقت جان دادن خودگفت:مقدراین است دو مـه و نیم دگر فاطــمه را هم ببرم ای پــدر! مادر مظلومه من یار تو بود من پـس ازرفتن توجان علی را سپرم با تــن خســته و بازوی کبود از مسجد قول دادم که علی رابه سوی خانه برم دست از دامــن حیدر نکشم یک لحظه گر بـــریزند همه اهــل مدینه بـه سرم قسمت این بــود که بعد از تو بمانم بابا تاکه با دادن جان، جان علی را بخرم به فدای سر یــک مـــوی عـلی باد پدر گـرمیـان در ودیـوار دهد جـان،پسرم جگرت سوخت به هربیت که گفتی «میثم» اجـر ایـن ســـوخـتنت بـا احـدِ دادگرم |